کتاب میان ماندن و رفتن به نویسندگی هاکان منگوچ داستان زندگی دختری به نام آلینا است که گمان میکند چرخ دنیا برای خدمت به او میچرخد. او که برای رسیدن به بزرگترین آرزوی زندگیاش (خوانندگی) به نزدیکترین آدمهای اطرافش نیز نگاه ابزارگرایانه دارد، وارد رابطهای میشود که به خیالش بستریست تا بتواند پلههای ترقی را صدتا صدتا طی کند.
در نهایت این سوال ایجاد میشود که آیا موفقیت، شهرت، ثروت و … لزوماً تضمینی برای احساس شادمانی هستند؟
شاید بتوان کتاب «میان ماندن و رفتن» هاکان منگوچ را به کتاب _جستارهایی در باب عشق_ آلن دوباتن تشبیه کرد.
گمان کنم نام کتاب بسیاری را به خواندن این اثر تشویق کند، زیرا خیال میکنم هر انسانی حداقل یک بار در زندگیاش، در دوراهی ماندن یا رفتن و بودن یا نبودن گیر کرده است.
«عشق» این کلمهی جادویی را استاد شفیعی کدکنی بهخوبی به زبان شعر بیان میکند:
از زلزله و عشق خبر کس ندهد
آن لحظه خبر شوی که ویران شدهای
من نیز از عشق و ویرانیهای حاصل از آن درسهای زیادی آموختم. به خوبی یاد گرفتم که تفاوتی ندارد چقدر برای نگهداشتن انسانهای محبوب زندگیام تلاش کنم، در نهایت چارهای ندارم جز اینکه نبودنشان را پذیرا شوم. به این سبب مدام از خودم پرسیدهام که میان ماندن و رفتن کدام را باید گزید؟!
گرچه من نه یک روانشناسم و نه تحلیلگر عشق، اما معتقدم انسان تا به شناخت درستی از خود نرسیده باشد، تا دوستداشتن و خوشحالی واقعی را درون خویش کشف نکند، عشق را هدر خواهد داد و نام عقدههای روانیاش را «علاقه» خواهد گذاشت.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.