در کتاب تیمور لنگ: آخرین فاتح بزرگ جهان از زبان هارولد لمب زندگی مردی را میخوانیم که پانصد و پنجاه سال پیش میکوشید خود را فرمانروای جهان بسازد. او هر اقدامی که در سر داشت، عملیشان کرد و موفقیتهای بسیاری کسب کرد.
در آغاز تیمور لنگ چندان مهم نبود فقط بر قطعهای از اراضی و عدهای گلهدار آن سرزمین مرد پرور پهلوانخیز یعنی آسیای مرکزی فرمانروایی داشت. تیمور مثل اسکندر مقدونی پسر پادشاه نبود و مانند چنگیز ریاست قبیله را از پدر ارث نمیبرد. اسکندر و چنگیز هر دو هنگامی که به جهانگردی برخاستند از خود همراهانی داشتند مردم مقدونیه با اسکندر و مغولها با چنگیر همراه بودند ولی تیمور لنگ عدهای را دور خود جمع کرد.
در کتاب تیمور لنگ میخوانیم که:
چطور تیمور سپاهیان نیمی از جهان آن روز را یکی پس از دیگری شکست داد. او شهرها را در هم کوبید و مطابق میل خود از سر نو آباد ساخت کاروانهای بازگانی دو قاره از وسط راههای او میگذشتند، تیمور ثروت چندین امپراتوری را گرد آورد و به میل خویش مصرف کرد. بر قله کوههای بلند در ظرف یک ماه کاخها و عشرتگاهها بنا کرد. شاید بیش از هر بشر دیگر این مرد عجیب در مدت حیات خویش کوشید تا مجموعه و طرحهای غمانگیز را به چنگ خود درآورد و آن را به شکل نیکوتر و دلچسبتر از سر نو قالب بریزد.
او آن روز و امروز به نام تیمور لنگ مشهور بوده و هست. در تواریخ عمومی ما نام وی تیمور لنگ است. گرچه اروپاییهای پانصد سال پیش او را تاتاری میخواندند. آنها به طور مبهم تیمور را فرمانروا و جهانگیر بیرحمی میشناختند که تا پشت دروازه اروپا رسیده بود و با چادرهای زربفت حرکت میکرد. از کله کشتهها منار میساخت و شبها در موقع حرکت روی تپهها آتشافروزی مینمود تا راهنمای سپاهیان وی باشد.
اما آسیا این مرد را بهتر میشناخت و خوشبختیها و بدبختیهای وی را یکایک میدانست. دشمنان آسیایی وی شهرت داده بودند که او یک گرگ خاکستری رنگ بزرگ زمین خواری میباشد. اما دوستان و پیروانش میگفتند تیمور شیر ژیان و جهانگشای عالی مقدار است…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.