کتاب «دریا» نوشتهی «جان بنویل» را «اسدالله امرایی» به فارسی برگردانده است. در توضیح پشت جلد کتاب آمده است: «رمان دریا در سال 2005 جایزهی بوکر را برای نویسندهاش جان بنویل به ارمغان آورد. کپلر رمان دیگر بنویل نیز در سال 1981 جایزهی گاردین را برد. نویسنده هماکنون در دابلین زندگی میکند. شکست اخیر مکس موردون (مورخ تاریخ هنر) او را به روستایی برمیگرداند که در کودکی تعطیلاتش را در آن سپری کرده است. خانوادهی گریس در آن تابستان سالهای دور، گویی از جهان دیگری آمده بودند. فرزندان دوقلوی آنها که همسن و سال مکس هستند، توجه او را به خود جلب میکنند: مایلز پسر لال خانواده و کلونه دختر آتشپاره. رمان دریا آمیزهای از خاطره و عشق است.» در بخشی از داستان میخوانیم: «زندگی درست و حسابی همهاش تلاش است، کار بیوقفه و پیدرپی، اینکه با کله بروی توی شکم دنیا، یک چیزی توی همین مایهها، اما حالا وقتی به گذشته نگاه میکنم، میبینم بخش اعظم زندگی من و توان و تلاشم برای این بوده که سرپناهی گیر بیاورم و توی گوشهای دنج با خودم خلوت کنم. آدم با خودش تعارف ندارد. از قضا تحقق هم یافت. پیشتر، خودم را سردستهی دزدهای دریایی میدیدم که با قهای که توی دهان داشتم ترتیب همه را میدادم، اما حالا میفهمم که همهاش خواب و خیال بوده است. چیزی که میخواستم از اول تا آخر این بوده که توی گوشهای بخزم و خودم را حفظ کنم و در گرمای امن جنینی پناه بگیرم و در آن از گزند نگاههای سرد و بیاعتنای آسمان در امان باشم و سرمای تند و ویرانگر را حس نکنم. برای همین است که گذشته برای من همواره چنین پناهگاهی دست و پا میکرد. سرمای فعلی و زمهریر بعدی را از خود میراندم و به گذشتهی گرم و نرم پناه میبرم. اما راستی، چه وجودی داشت، این گذشته؟ بههر حال همین فعل و حال خودمان بود، یعنی روزگاری و حالی که رفته است، همین.» کتاب حاضر را نشر «افق» منتشر کرده است.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.